چند وقتیه برنامهام تغییر کرده. صبحها که از خونه میرم بیرون هنوز ستارهها توی آسمون هستن. حس خوبیه که شبها جبار و ثور و کلب اکبر رو ببینی، صبحها هم دب اکبر و شاید هم ذاتالکرسی. اگه یهکم پیگیر باشم، میتونم تمام حالات ماه رو هم ببینم. برام جالبه که بعضی روزها با ذوق دیدن همین ستارهها خواب رو کنار میزنم.
نمیدونم روز اول بود یا دوم، توی سرخی سپیده نوری دیدم که نه به هواپیما میخورد، نه میتونست ستاره باشه. اومدم از راننده یا مسافرهای پشت سرم بپرسم، اون نور چیه؟ اما جو بیذوقتر و غیرصمیمانهتر از این حرفها بود. دوست داشتم فکر کنم یوفوها هستن. دوست داشتم خیالپردازی کنم. موضوع همینه؛ تا واقعیت مشخص نباشه، وقت داریم خیالپردازی کنیم. تا وقتی که نور چیزی رو روشن نکرده. تا وقتی که تجربه بهمون ثابت نکرده همۀ بشقابپرندههای خیالیمون، هواپیماهای واقعی هستن.
درباره این سایت