می‌گفت اگه با ر ازدواج کنم و اینجا بمونیم باید چادری بشم. بعد یهو بهم پرید که چی شده باز داری اون‌جوری می‌خندی؟ می‌گم دارم توی چادر تصورت می‌کنم. 

می‌گفت با امین‌پرداز صحبت کردم، شرایط تو برای. و. خیلی خوبه. بعدش نشستیم با هم کلی خیال‌پردازی کردیم و خندیدیم. 

می‌گفت. از نگرانی‌هاش می‌گفت، از امیدش و از آینده‌ای که از همیشه گنگ‌تر شده. منم یه چیزایی گفتم، گنگ‌تر، کم‌تر، سطحی‌تر؛ طوری‌که به احساس نرسه و اون دو ساعت رو خراب نکنه.

از آینده و کافه اومدیم بیرون و به واقعیت برگشتیم، اون رفت بشینه سر تمرینش توی فضای آزاد و منم رفتم به یکی از اتفاقای جذاب امسالم برسم. 

عنوان: بادها خلاف میل کشتی‌های می‌وزند. مصرعی از متنبی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استخدام راننده در الوپیک ***موسیقی و آموزش درقزوین*** مـی فـا بـنـد روغن گیری با دستگاه روغن گیر پرس سرد عـجـایـب جـهــان فیش های من انواع بیمه و بیمه تکمیل درمان Jasmine اطلاعات چشم پزشکي برطرف کردن نم و رطوبت،ازبین بردن نم سرویسها؛عایقکاری و اب بندی استخر