یعنی واقعاً این شدنیه که ادبیات یه نفر توی همهجا یهشکل باشه؟ هم محیط کار، هم خانواده، هم دوستان و. ؟ والا من نمیتونم، اصلاً نمیتونمها. تمرین هم کردم؛ ولی نشد.
مثلاً وقتی تیم راث رو میبینم که انقدر خوبه که فقط میتونه لعنتی باشه، چطور بگم خواستنیه؟ نه، تیم راث در نظر من فقط میتونه لعنتی باشه، نه هیچ چیز دیگهای. اون رابین ویلیامز فقید بود که خواستنی بود. یا وقتی بازار دارو رو میبینم که انقدر نکبته که فقط میتونه لعنتی باشه، از کلمۀ نابهسامان استفاده کنم؟ نه واقعاً خدا رو خوش میآد؟
چطور وقتی یکی به بهترین شکل ممکن من رو ضایع میکنه، قهقهه نزنم و نگم تو روحت چون دکتر فلانی و استاد بهمانی ممکنه بشنون؟ واقعاً توی این شرایط لبخند زدن و گفتن کلمۀ احسنت و طیب الله أنفاسکم کاربرد داره؟
کوکتل پنیری خوشمزه یا لذیذ نیست. از نظر خانم رضایی این مادۀ غذایی صرفاً لامصبه و لاغیر. حالا اگه فلانی چند وقت پیش یه بحث تخصصی دربارۀ ترجمه یا ادبیات با من داشته که عبارات تخصصی و بعضاً قلمبهسلمبه لازمهاش بوده، نباید توقع داشته باشه که من از کلمۀ دیگهای استفاده کنم. والا این بیانصافیه، خیانت به کلماته اصلاً. ولی آخه خب نمیشه از سر غذا که بلند میشی به مادرت بگی دستت درد نکنه مامان، خیلی لامصب بود!
حالا اینها به کنار. اینکه من از فوتبال بدم میآد و دیروز اصلاً بازی رو ندیدم و قبلش هم توی نظرسنجی یه کانال برد ژاپن رو پیشبینی کردم هم به کنار. خب وقتی میبینی پیشبینیات درست از آب در اومده و البته از این موضوع خوشحال هم نیستی، چقدر باید کف نفس داشته باشی و این تیکۀ جدیدی رو که یاد گرفتی جایی منتشر نکنی که: شت ننه. شت.
شایان ذکره این هم برام ناراحتکننده است که اطرافیانم ضرر میکنن. تقصیر خودشونه، این پیشزمینۀ ذهنیشون دربارۀ من اوقات خوشی رو ازشون میگیره و نمیذاره همراه من معنای واقعی واژگان رو درست بفهمن؛ وگرنه توی خیابون تنهایی خندیدن که از اختراع هندزفری به این ور حل شد.
پینوشت: خدا شاهده چندتا موضوع خوب برای نوشتن دارم که تقریباً متن دو تاشون رو هم چند بار توی ذهنم مرتب کردم؛ ولی چه میشه کرد؟ یهو این حرفها ـ که اصلاً هم دغدغۀ این روزهام نیستن ـ از دهنم در رفتن.
درباره این سایت