خانم ق گزینۀ پیشنهادی من به دکتر ش بهعنوان سرویراستار جایگزین خودمه. امروز که داشتیم با هم کار میکردیم یهو بحث مهاجرت و فرصت تحقیقاتی و فاند و این حرفها پیش اومد و بعدش به وضعیت کارمون و تصمیم من برای ترک مؤسسه کشیده شد. خیلی حرف زدیم، بحث هی شاخ و برگ پیدا کرد و. بگذریم.
میون حرفهاش حداقل دو بار این مثال رو زد؛ گفت تو یه بذر پیدا کردی، چاله کندی، بذر رو کاشتی، روش خاک ریختی، بهش آب دادی، نور خورشید بهش رسیده، حالا که جوونه زده میخوای ولش کنی بری دنبال بذرهای دیگه، میخوای چالههای دیگه بکنی. این حرفش بغض آورد به گلوم. بهش گفتم خیلی سخته با تمام توانت کار کنی، با ذوق و انرژی، با علاقه، همهجوره براش هزینه کنی، ولی مدیرت ببینه و به روی خودش نیاره. گفتم نمیشه همۀ فشارها روی من باشه بعد انتظار داشته باشن که فشار مالی رو هم تحمل کنم.
خیلی چیزهای دیگه هم گفتیم؛ ولی اون مثالش خیلی دلم رو سوزوند. راست میگفت.
درباره این سایت