این مدت هی با خودم فکر می‌کنم که بالاخره هرکسی این را تجربه می‌کند، دیر و زود دارد، سوخت‌وسوز هم دارد اتفاقاً؛ همین که فقط خودت هستی و خودت، و درعین‌حال هرچه رشته‌ای به مویی بسته است که پنبه شود. این‌که دیر و زودش چطور بود برایم مشخص نیست؛ اما سوخت‌وسوزش چرا. اما حرفم این‌ها نیست؛ این است که هنوز نمی‌دانم وقتی از بهتش درآمدی و توانستی دوباره راهی برای خودت پیدا کنی، درواقع همین که توانستی مقصدهای جدیدی بسازی و مسیرهایت را انتخاب کنی و به راه بیفتی، برای دست‌اندازهایی که برایت می‌سازند، کامیون‌های نخاله‌ای که توی جاده خالی می‌کنند، یا حتی بدتر از این‌ها، دستی که بامحبت دستت را می‌گیرد که تو را از ادامۀ مسیر منصرف کند، چه تصمیمی باید بگیری؟

نه که بگویم اتفاقات روز مملکت بی‌تأثیر است؛ اما انقدر در خودم غرق‌‌ام که هیچ‌جوره نمی‌توانم این حرف‌ها را به نفت و بنزینی که عمری‌ست ما را سوزانده ربط بدهم. این حرف‌ها باشد برای آن‌ها که خوب بلدند هر حرفی بزنند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Denise دنیای مدرن writings that will never be printed Robert dana sonati youmovies کنکوریا تحقيق و مقالات دانشجويي پیشبینی سوالات فیزیک کنکور98 Cindy