وسطهای فیلم سلینجر ـ مستندی که دربارۀ جی. دی. سلینجر ساخته شده ـ یه جمله از جرج اورول نقل میشه که یه بار گفته: «نوشتن یه نبرد ترسناک و خستهکننده است، هیچکسی اگه جن توی جلدش نره بههیچعنوان همچین کاری نمیکنه»؛ بعد گوینده حرفش رو اینطوری ادامه میده: «و بهنظر من، او (سلینجر) اجنهای داشت که به دام میانداختنش».
اینجای فیلم من یه لبخند کشداری زدم؛ چون یاد حرف دیگهای با همین مضمون افتادم. این از اون لحظههاییه که خودت با خودت ذوق میکنی؛ چون شاید این چیزها توی ذهن فرد دیگهای نیاد یا شایدهم اونقدری که برای تو جالبه برای دیگری نباشه.
قضیه از این قراره که همون ترمهای اول کارشناسی که داشتیم بیشتر از ادبیات دورۀ جاهلی و روی بورس بودن شعر و بازار عکاظ سر در میآوردیم، به این مطلب رسیدیم که اعراب اون زمان باور داشتن شعرا جنهایی دارن که اشعارشون رو بهشون الهام میکنن. حتی از همون موقع این ذهنیت برام به وجود اومده بود که توی آیۀ ۳۶ سورۀ صافات وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ، مجنون میتونه همین معنی رو داشته باشه؛ البته توی هیچ ترجمه و تفسیری این رو ندیدم و حتی فرهنگهای لغت هم مجنون رو بهصورت اسم مفعول از جنّ و بهمعنی جنزده نیاوردن.
آره دیگه، این شد که بعد از شنیدن اون جملۀ جرج اورول لبهام کش اومدن. اما سؤالی که توی ذهنم اومد این بود که این فقط یه شیوۀ توصیف بوده؟ یا جرج اورول واقعاً به این قضیه باور داشته (فارغ از باورپذیر و امکانپذیر بودنش)؟ یا یه ذهنیت قدیمیه که طی قرنها بین خالقهای آثار ادبی گشته؟
درباره این سایت